من؛ آشنا به سنگفرشهای مرگ بر تو باد!با صدایی که نمی شنویبا حرفهایی که نمی خوانی اش...تو اما نشسته بر روی دودها!بعد از آن ابرهای نباریدن ِ این سالهاتو اما؛مُرده ای که زنده می بینمش در خوابها!همان که نمی آیی و جا
مانده ای در اعماقها..._وقتی تو بیایی، من تمام شعرهایم را آتش می زنم...#آزادی + نوشته شده در چهارشنبه نهم اسفند ۱۴۰۲ساعت 18:30  توسط بابک آزاد | غروب ممنوع!...
ما را در سایت غروب ممنوع! دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : 6holysond بازدید : 14 تاريخ : سه شنبه 15 اسفند 1402 ساعت: 13:03